وارد خوابگاه شدیم.
یک سوله مستطیلی شکل که دور تا دورش را تخت های دو طبقه در سه ضلع سوله قرار داده اند .ضلع شمالی هم  در ورودی می باشد. در دو طول سالن، چهار پنجره قرار دارد که پرده های آن کشیده شده بود
اولین نفرها وارد شدیم. دنبال تخت مناسب برای چند روز اقامتم می‌گشتم. تنها تختی که کنار پنجره بود و منظره دریا داشت، طبقه دوم یک تخت بود، آن را برگزیدم.
پرده را کشیدم و در تخت دراز کشیدم و منظره آفتاب و دریا شد مونس چند روزه ام.
تقریباً هیچ کس طبقه دوم تختی را انتخاب نکرد مگر اینکه مجبور شد، اما من در آن تخت طبقه دوم پر از آرامش بودم.
چرا که روزنه ای به نام پنجره داشتم که افق دیدم را تا آن دور دور می‌برد.
زندگی را همینگونه دوست دارم. اینکه در حضور دیواری باشم که پنجره ای داشته باشد. 
پنجره ، همان تمنای زندگی در دیوار سخت و بتنی وجود و هستی است. چرا که؛
دیوار بی روزن را زندان نام نهادن است. چیزی چون مرگ.
###
در جمع غریبیه ها هستم، قرار است چند روز با هم باشیم.
در جمع غریبه هستی، انگار که تنهایی. در غار تنهایی ای هستی که دیوارهایش آدم های هستند که نمیشناسی.
من این فضا را دوست دارم.
میتوانی خودت باشی، درون خودت، با خودت، در جمعی هستی که گویی نیستی، «خودت» پر رنگ ترین است.

و اما زمان
حکم تابش نور آفتاب از پس ابر بر دیواره ای برفی دارد ‌
زمان کم کم تو را در آدم های که در ابتدا غریب بودی، ادغام میکند. آن دیواره برفی اکنون در حال شل شدن و آب شدن میشود.
دیگر این غار همان غار تنهایی ابتدا نیست. حریمی داری اما نه همچون غار سابق.
###
زنگ زدم و با هم حرف می‌زنیم. دوستی قدیمی است. میگم انگار ته‌ْسردردی داری؟
با تعجب می‌گوید آری اما خیلی ضعیف. تو از کجا متوجه شدی؟
صدا برای من جسم مند است. چیزی مثل پارچه زیر انگشتان تاجری کهنسال.
صدا از برای من، چنین خصلتی دارد. تنها صداست که میماند را من زندگی میکنم، چون کارم، حقوقم ، از پس صدا ست. چون نوشته های هر روزه ام و اندیشه هایم و کتابهایی که می‌خوانم از پس صدایی است که در مغزم است و تنها خودم آن را می‌شنوم.
آری تنها صداست که میماند.


@parrchenan

چرا توقف کنم چرا ؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در
حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ای تنگ کرم رومه نمی گنجد
چرا توقف کنم ؟
راه از میان مویرگهای حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد
چرا توقف کنم ؟
چه میتواند باشد مرداب
چه میتواند باشد جز جای تخم ریزی ات فساد
افکار سردخانه
را جنازه های باد کرده رقم میزنند
نامرد در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کرده است
و سوسک . آه
وقتی که سوسک سخن میگوید
چرا توقف کنم ؟
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی
اندیشه ی حقیر را نجات نخواهد داد
من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که
پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی می پوسند
چرا توقف کنم ؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر میگیرم
و شیر میدهم
صدا صدا تنها صدا
صدای خواهش
شفاب آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا صدا صدا تنها صداست که میماند
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت میکنم
و
کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید ؟

فروغ


@parrchenan

توقف ,طبقه ,صداست ,کرده ,پنجره ,میماند ,تنها صداست ,خونی گلها ,میتواند باشد ,دوست دارم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیا برا خرید دانلود کلیپ جدید حسابداران خبره آذربایجان ستون دین شرکت پاتریکس 09371414171 | 09198500180 محل نگهداری بخشی از بهار